گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
مطلع سعدین و مجمع بحرین
جلد سوم
وقایع سنة تسع و اربعین ذكر احوال میرزا سلطان محمد «452» در ممالك عراق و فارس‌





اشاره

در حكایات سنه ست و اربعین مذكور است كه شاهزاده قطب الدولة و الدین میرزا سلطان محمد، به موجب فرمان همایون، عازم مملكت عراق شد و تمام حكام آن نواحی خود آمدند یا فرزندان فرستادند و تحفه و بیلاك به موقف عرض رسانیده جبین طاعت بر زمین ضراعت نهادند مگر امیر حاجی حسین ولد امیر بابا حاجی همدانی كه سر از ربقه اطاعت‌داری و گردن از طوق خدمتكاری برتافت و روی از طریق وفاق به مضیق نفاق آورد و بیان این سخن چنان است كه
______________________________
(449). سورة البقرة 156.
(450). وفات محمد جوكی بهادر از روی لوح مزارش در ذی الحجه بود. ر ك به ژورنال ایشیاتیك سنه 1860 ص 542.
(451). حبیب السیر: مدرسه مهد علیا گوهرشاد آغا در جوار برادرش (به‌جای مدرسه‌ای كه خوابگاه).
(452). ابن بایسنقر. دولت شاه ص 405 به بعد این وقایع را از حشو و زواید پاك كرده آورده است و در بعضی جایها زیادات بر متن هم دارد.
ص: 578
شاهزاده چون در ملك عراق تمكن یافت و انوار اشراقات لوای ظفرپیكر بر اطراف و جوانب آن كشور تافت، حكم سلطانی به احضار امیر حاجی حسین همدانی نافذ شد و هرچند از جانب او نكهت خلاف می‌دمید و شیوه نفاق می‌وزید، شاهزاده برحسب مكارم اخلاق حسن اشفاق و طیب اعراق نسبت به او به ظهور می‌رسانید.
لیكن
بیت
درخت تلخ هم تلخ آورد باراگرچه ما دهیمش آب شكر امیر حاجی حسین التماس نمود كه جمعی از امرای شاهزاده پیش او روند تا در تلاقی ایشان تلافی مافات كرده به دولت خدمت مستسعد گردد و شاهزاده ملتمس او مبذول داشته امرا را ارسال فرمود و او بر آن وعده نیز وفا ننمود و بنیاد كار بر شعبده‌بازی و صنعت‌پردازی نهاد.
بیت
عقل كان رهنمای حیله اوست‌آن نه عقل است كان عقیله اوست یكی از معتمدان او از فهرست فراست این معنی برخواند كه:
بیت
هرگز نشود مردم مدبر مقبل‌مقبل شدن مردم مدبر مشكل و صدق حالش رهنمونی كرد و به صفای نیّت و خلوص عقیدت به درگاه شاهزاده شتافت و به عنایات پادشاهانه اختصاص یافت و امیر حاجی حسین امرای شاهزاده را كه جهت شفاعت جرایم خود استدعا نموده بود در قلعه همدان بند نمود و ندانست كه:
ص: 579
بیت
مرد ز بی‌دولتی افتد به خاك‌دولتیان را به جهان در چه باك و باوجود چندین گناه كه از جانب حاجی امیر حسین به ظهور آمد، شاهزاده از آن‌جا كه كمال مروت و سماحت طبیعت او بود نهضت جانب همدان رخصت نمی‌فرمود تا همت قاصر نظر او حمل بر آن ننماید كه شاید شائبه طمعی در استخلاص همدان واقع باشد و دیگر توجه لشكر بدان بلاد و دیار موجب استیصال و ادبار امیر حاجی حسین نشود و بكلی خاندان او خراب و ویران نگردد.
بیت
هرشاخ پایدار كه از تست سربلندمشكن به دست خویش كه آن هم شكست تست اما چون صورت فریب و خداع او در ضمیر منیر شاهزاده انطباع یافت و پرتو حیله و مكرش در آیینه خاطر معاینة تافت شاهزاده قیام به دفع شر او واجب دید و رای جهانگشای یراق لشكر نموده متوجه گردید و هنگام استوا كه خورشید نصرت لوا بر وسط السّماء در اوج اعتدال بود كوكب اقبال بر ذروه جلال جلوه استقلال می‌نمود، شاهزاده عطفه عنانی به صوب استیصال او فرمود و امیر حاجی حسین به جلادت خود مستظهر بود و از غایت خسارت جسارت نموده با گروهی انبوه در كمال قوت و شكوه از مسافت دور تاختن آورد و بی‌توقف به مقابله و مقاتله درآمده حمله برد. اعتماد بر آن‌كه مگر شاهزاده به وساطت حداثت سن مقامات محاربت ندیده و دقایق امور مبارزت نورزیده
شعر
و النّجم یصغر فی الأبصار صورته‌و الذّنب للطرف لا كالنجم فی الصّغر
ص: 580
شاهزاده به عون تأیید الهی و قوت دولت پادشاهی با جمعی ایچیكیان خواص كه به مزید اخلاص اختصاص داشتند، بی‌آن‌كه لشكری از اطراف و جوانب به‌هم پیوندد، بر امیر حاجی حسین حمله آورد و چون
مصرع
شهسوار پردل فیروزجنگ آفتاب
تیغ كشیده به جانب او تاخت. صولت عنایت الهی و صدمت حمله پادشاهی تزلزل در اركان اساس دولت او انداخت.
بیت
همی تیغ را آب از سر گذشته‌ز سرها همه دشت گشته چو پشته
علمهای نصرت در آن روز هیجابه‌سان الفهای‌إِنَّا فَتَحْنا «453» و هنوز ساعتی نگذشته بود كه فتح را اقبال اقبال نمود و امیر حاجی حسین نطاق الفرار مما لا یطاق بر كمر ادبار بست و بر اثر الفرار فی وقته ظفر سراسیمه و مضطر بیرون رفت. نصرت اعلام شاهی و نضرت چمن ظل اللهی طلیعه‌افروز شد.
عقیق كامرانی از یمن یمن جمالش جبهه‌نمای و غنچه جهانگشایی در باغچه شكوه جلالش نافه‌گشای گشت.
بیت
از غنچه پیكان وز باد دم شمشیربشكفت گل فتح و نسیم ظفر آمد و مجموع لشكر همدان پریشان و گریزان شدند و فحوای سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ «454» مصدوقه حال ایشان گشت و هژبران سپاه سلطان آن روباه صفتان را
______________________________
(453). إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِیناً (سورة الفتح 1)، (كلیات سلمان ساوجی ص 67).
(454). سورة القمر 54.
ص: 581
ابتر ساختند و یك‌یك را كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ «455» بر خاك مذلّت انداختند.
و امیر حاجی حسین مفلوك با بیست مخذول به قلعه همدان رسید و از اهل قلعه امید فتح الباب ندیده دست ردّ بر سینه امید او نهاده و در قلعه بر روی او نگشادند و از مقام مأنوس مأیوس ماند. دریغ و افسوس‌گویان به‌طرف كوه و بیابان بیرون راند و اهل قلعه كه درباره نصرت شاهزاده نائره شوق می‌افروختند و دیده امید بر دریچه انتظار داشتند، چون مشاهده كردند كه از نكبای نكبت گرد ادبار بر رخسار خاكسار امیر حاجی حسین نشست و به آب حسرت و ندامت دست از ملك و مال شست و از شرر شر او كه در آن بلاد و دیار افروخته بود و به آتش بلا دودمانها و خاندانها سوخته امید استخلاصی شد، سجدات شكر الهی به‌جای آوردند و امرای شاهزاده را كه در قلعه محبوس بودند به احترام تمام از حبس بیرون آورده كلید قلعه به ایشان تسلیم نمودند.
بیت
كلید دربند بسته تویی‌شهان را سپهر خجسته تویی و چند كس از پلنگ صفتان رزم آهنگ در كمرهای قله الوند «456» او را به چنگ آوردند و به خدمت شاهزاده رسانیدند و حكم شد كه او را به پسر عم او كه ملازم ركاب نصرت‌انتساب بود سپردند. اتفاقا هم در موضع چهارباغ همدان بر همان وضع خاص كه پدر او را كشته بود، امیر حاجی حسین را قصاص نمود و سر حدیث نبّوی علیه السلام كه من حفر بئرا لاخیه وقع فیه تنبیه انظار اولوا الابصار آمد.
مصرع
كه واجب شد طبیعت را مكافات ______________________________
(455). طلعها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ (سورة الصافات 15).
(456). كوه الوند چند میل به جنوب همدان است. لیسترینج ص 195.
ص: 582
و حضرت خاقان سعید چون شرح این احوال شنید، به واسطه قدمت خدمت امیر حاجی حسین و پدران او، «457» این حركت از شاهزاده نپسندید و ملامت شاهزاده فرموده اظهار ملالت نمود و فرمود كه اگر از او صورتی ناملایم روی نمود شرح آن عرضه داشت پایه سریر اعلی نمودن مناسب بود و چون گرفتار شد به درگاه عالم‌پناه می‌بایست فرستاد و به سبب این حركات غبار كدورتی بر آیینه خاطر همایون از طرف شاهزاده پدید آمد.
و چون مملكت همدان شاهزاده همه‌دان را مستخلص شد و آوازه آن فتح در اطراف ممالك عراق و فارس و آذربایجان مشهور گشت، سرداران ممالك آفاق و گردنكشان فارس و عراق روی امید به درگاه پادشاه آوردند و آیین سلطنت و قوانین مملكت و كمال اقبال و غایت عظمت و اجلال به وجهی روی نمود كه هلال كه در رفعت منزل با سپهر برین پهلو می‌سود، در قصر جلال او سزاوار صفّ نعال بود و خورشید كه به شمشیر آتشبار ممالك شرق و غرب می‌گشاد به دولت سلاحداری او پای افتخار بر سر افلاك می‌نهاد و نوّاب شاهزاده با آن‌كه هرچه امكان حصول و وصول داشت، به هربهانه از رعیت بیچاره مطالبت می‌نمودند، عاقبت در سرانجام مواجب و انعام عاجز و حیران بودند و مطلقا دخل ولایات به خرج وفا نمی‌نمود و رعیت به غایت در زحمت بودند و فتنه‌انگیزان فارس و عراق و بدفرصتان ممالك آفاق كه درگاه شاهزاده را قبله‌گاه و آن بارگاه را ملجأ و پناه ساخته بودند اخبار انحراف مزاج همایون به اختلاف اوصاف نقل می‌نمودند و گمان ایشان چنان بود كه مزاج آن حضرت از منهاج اعتدال بكلی عدول نمود و عجز چنان قوی است و ضعف بدان‌سان مستولی كه مجال حركت و قوت نهضت محال است و امرای شاهزاده و جمعی كه راه سخن داشتند به اتفاق به موقف عرض رسانیدند كه
______________________________
(457). [ر ك به صفحات گذشته به یاری فهرست] برای ذكر جدش امیر شیخ محمد عراقی تواچی و پدرش امیر حاجی‌بابا.
ص: 583
دار الملك عراق كه آن تخت اصفهان است بی‌خداوند است و امیر سعادت «458» خاوند شاه بنده و دولتخواه است و غیر او كه داروغه آن‌جاست، كسی دیگر در آن ملك صاحب اختیار نیست و همانا ضمنا رؤسای اصفهان نیز استدعا می‌نمودند و از صمیم جان خواهان شاهزاده عظیم الشان بودند. این اسباب موجب آن شد كه شاهزاده عزم تسخیر ممالك اصفهان جزم فرمود.
مصرع
برافروخت رایت سوی اصفهان

ذكر عزیمت میرزا سلطان محمد به جانب اصفهان و از آن‌جا به شیراز

میرزا سلطان محمد چون خبر ضعف حضرت خاقان سعید شنید و سخن انحراف مزاج همایون به اطراف هفت كشور و اكناف بحر و بر رسید. تسخیر مملكت اصفهان را پیشنهاد همت عالی ساخت و به اغوای مفسدان و اغراء مفتنان ناگهان به جانب اصفهان تاخت و امیر سعادت را كه داروغه آنجا بود گرفته بند فرمود و شهر و ولایت ضبط نمود و اموال بسیار در قبضه تصرف و اقتدار قرار یافت. چه می‌گویم
مصرع
قرار در كف آزادگان نگیرد مال
هرچه در آن ولایت به دست آمده بود همه را بر لشكر قسمت نمود و اضعاف آن دیگر وعده فرمود و اكابر و اعیان اصفهان نشاط و انبساط تمام نمودند و به یمن مقدم شاهزاده خرم و خوشدل بودند.
و چون در طریق جهانگشایی و آیین فرمانروایی قناعت به مملكت معین مستحسن نمی‌نمود، میرزا سلطان محمد به تسخیر مملكت اصفهان كه «نیمه جهان» می‌گویند اكتفا نفرمود و به موجب فرموده من استوی یوماه فهو مغبون.
______________________________
(458). [به كسر تا به صورت اضافه بنوت خوانده شود یعنی امیر سعادت پسر خاوند شاه]- دولتشاه ص 405: سعادت بن خاوند شاه.
ص: 584
بیت
هرروز درد و شور دلم را زیاده كن‌تا در طریق عشق نباشم زیان زده كمند همت عالی بر كنگره قصر اعلی انداخت و رایت عزیمت به صوب مملكت فارس برافراخت و از ولایت اصفهان و سایر امصار و بلدان لشكر فراوان و پیاده و سوار بسیار در شمار آورد و شهباز لوای نصرت طراز به عزم فتح شیراز در پرواز آمد.
و چون آوازه عزیمت به شیراز رسید و میرزا سلطان عبد اللّه را طاقت مقاومت میرزا سلطان محمد نبود، به ضرورت اطراف شهر و حصار و برج و باره و دروازه ضبط فرمود و قاصدان همعنان باد به دار السلطنه هرات فرستاد و صورت واقعه اعلام داد و میرزا سلطان محمد چون به ظاهر شیراز رسید و شهر و اطراف آن را مستحكم و مضبوط دید عزیمت محاصره فرمود و در بند استخلاص آن سعی تمام نمود.
مصرع
تسخیر سریر فارس آسان دانست
و در آن ایام كه این اخبار ناخوش و آثار مشوش از طرف عراق و فارس به خراسان می‌رسید حضرت خاقان سعید به غایت ضعیف و نحیف بود و نور شیب و ناتوانی بر طلعت همایون واضح و لایح می‌نمود و هرچند آن سن مقتضی آن نبود كه آن حضرت یراق راه عراق فرماید و به كوچهای بزرگ آهنگ مقام اصفهان نماید و مسافت دورودراز به صوب شیراز پیماید. اما مالك الملك و الملكوت به موجب آیه كریمه وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ «459» چنان تقدیر كرده بود كه آن حضرت در ملك ری به ریاض رضوان رحلت خواهد نمود.
مصرع
پس كسی تغییر تقدیر الهی چون كند ______________________________
(459). سورة لقمان 34.
ص: 585
و آن حضرت را ناموس سلطنت بر آن داشت كه باوجود ظهور ضعف و فتور قوت رایت عزیمت به صوب عراق برافراشت.

وقایع سنه خمسین و ثمانمایه ذكر نهضت سلطان آفاق به صوب ممالك عراق‌

اشاره

حضرت خاقان سعید چون خبر عصیان میرزا سلطان محمد شنید و به سمع همایون رسید كه شاهزاده راه فتنه و فساد كه سالها بسته بود گشاده و جان و مال مسلمانان در معرض خطر و محل تلف افتاد چنانچه از بوارق كلمات سوابق پرتو انتباه بر پیشگاه خاطر آگاه تافته باشد، آن حضرت همت پادشاهانه و عزیمت خسروانه بر تدارك آن حادثه مصروف داشته فرمان جهان‌مطاع نفاذ یافت كه امرای تواچی به اقصی ممالك و نهایت ولایات مسرعان دوانیده جار رسانند كه به بلجار معین عساكر گردون مآثر در ظاهر دار السلطنه هرات حاضر شوند و بعد از چندگاه سپاه گران و لشكر بی‌كران چون حوادث گردون بی‌نهایت و چون ذرات آفتاب فزون از حدّ و غایت در ظلال رایات نصرت آیات كه مطالع طوالع آفتاب سعادت و اقبال و مشارق شوارق ماه جاه و جلال است جمع آمدند و سلطان ممالك جهان و خاقان عالم و عالمیان، دارای اسكندرفر اردوان مكان، اردشیر جان‌بخش جهان‌ستان، طهمورث دیوبند قلعه‌گشای، گیومرث جمشیدقدر خورشیدرای
بیت
فروزنده تاج و تخت كیان‌فرازنده اختر كاویان از دار السلطنه هرات نهضت فرمود.
نظم «460»
برآمده ز خراسان چو آفتاب از شرق‌عراق را ز قدومش بسیط پر اشراق
______________________________
(460). قصاید ظهیر فاریابی ص 4.
ص: 586 شهنشهی كه به روز وغا غلامانش «461»مجره را به دو انگشت بگسلند نطاق شادروان شاهنشاهی تا ایوان كیوان افراشته و صورت نصرت بر رایت پادشاهی و جهان‌پناهی نگاشته، ماهچه چتر آسمان سایش پیكر منوّر خورشید و گوهر تاج سعادت سیمایش نوربخش افسر جمشید، پرچم علم منصورش طره عنبرفشان حور و غریو كوس رعد آوازش دمساز یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ «462» و با آن‌كه در این سال، عارضه ضعف قوی مزاج همایون را عارض شده بود و امّهات عناصر كه حساب جمع و تفریق بدن و سر جمله «463» باب خرج و تفصیل تن به قلم ایشان است و التیام صور و اشكال مختلف و انتظام اجزای مؤتلف در قدم ایشان چندگاه از اوج اعتدال به حضیض اعتلال آمدند و باز ذات ملك صفات از مقام انحطاط علّت به مصاعد صحت ارتقا نمود. اما اثر ضعف قوی در جبین مبین روشن و پیدا بود و آن حضرت باوجود اثر ضعف و ملالت عزیمت نمود و رایات همایون به یوسون جمشید و آیین فریدون نهضت فرمود و میرزا علاء الدوله را در هرات قائم‌مقام گذاشت و امیر شمس الدین محمد صوفی ترخان را در دیوان به رسم امارت بازداشت. «464»
و چون موكب منصور به بلده نیشابور رسید، ایلچی میرزا جهانشاه تركمان از ولایت آذربایجان به اردوی همایون آمد «465» و پیشكشهای پادشاهانه به وسیله امرای عظام به موقف عرض رسانید و زانو زده عرضه داشت كه امیر جهانشاه عرضه می‌دارد
______________________________
(461). دیوان:
ایا شهی كه به هنگام كین و شاقانت. (462). سورة الأنعام 73.
(463). یعنی خلاصه.
(464). امیر سلطان شاه كه امارت دیوان داشت (ر ك به صفحات قبل) همراه موكب شاهی می‌رفت.
(465). به ظاهر فرستادن ایلچی ازین روی بود كه پادشاه چنان نموده بود كه عزیمت دار السلام بغداد و قصد اسفندیار بن قرایوسف دارد و آن یورش به لشكر بغداد اشارت و شهرت یافته (دولتشاه ص 406) و نیز ازین روی كه جهانشاه بر سلطان محمد لشكركشی كرده بود و شكست خورده (دولتشاه ص 307).
ص: 587
كه: من جوانی یكه‌سوار بودم. آفتاب عنایت آن حضرت مرا ذره‌وار از خاك برداشت و رایت مرا به حسن تربیت تا سپهر برین برافراشت و امروز به یمن عنایت آن حضرت فرمانفرمایی صد هزار سوار می‌كنم و همچنان خود را در سلك بندگان منتظم می‌دارم و امیدوارم كه به دستور معهود چشم عنایت و بنده‌نوازی دریغ ندارند.
بیت
بنده حسن به صد زبان گفت كه بنده توام‌تو به زبان خود بگو بنده‌نواز كیستی آن حضرت ایلچی را عنایت فرموده و رعایت نموده اجازت مراجعت ارزانی داشت.
و مولانای اعظم جمال الأسلام سمنانی را كه در مجلس همایون به عالی منصب امامت آن حضرت معزّز و مكرم بود به رسالت ولایت گیلان تعیین نمود. چه امیر ناصركیا «466» پادشاه لاهجان و معظم گیلان در وقتی كه احمد مغول از جانب میرزا سلطان محمد قصد تسخیر بلده سلطانیه كرده بود، امیر ناصركیا جمعی دلاوران از ولایت گیلان به مدد امرای سلطانیه فرستاد و آن نیكو خدمتی ملایم‌مزاج همایون آمد و چون مولانا جمال الأسلام «467» كه مشهور به قاضی بچه سمنانی بود به شهر لاهجان رسید، امیر سید ناصركیا به التفات آن حضرت مباهات نموده خدمت قاضی بچه را رعایت تمام فرمود و فرمود كه من این نیكو بندگی به اتفاق امیر محمد رشتی به ظهور آوردم. اگر آن حضرت عنایت فرموده كسی از جهت استمالت امیر محمد نامزد جانب ولایت او فرمایند حاكمند. مولانا جمال الأسلام باز آمده در قصبه سمنان به ملازمت حضرت اعلی رسید و ملتمس امیر سید ناصركیا را
______________________________
(466). ابن میر سید محمد اول ر ك به زامباور ص 193.
(467). در نسخه بالای سطور نوشته: چون امیر سید عماد جنابدی- نسخه دیگر: كه مشهور به قاضی ...
ص: 588
در باب امیر محمد به موقف عرض رسانید. آن حضرت حاوی اوراق، عبد الرزاق بن اسحق، را كه در مجلس اعلی حاضر بود به رسالت ولایت گیلان تعیین فرمود و به یمن عنایت الهی و قوّت دولت پادشاهی.
مصرع
هم نكو رفت و هم نكو آمد
و رایات نصرت آیات و اعلام ظفر اعلام تا ملك ری در هیچ مقام توقف و آرام نفرمود و در تمام راه به مزارات مشایخ و اهل اللّه قدس اللّه تعالی ارواحهم رفته شرایط زیارت به‌جای آورد و از ضمایر فیض‌بخش و خاطر آفتاب درخش یعنی ارواح مقدسه اولیا اقتباس انوار هدایت و التماس آثار فتح و نصرت نمود.
و رای جهان‌آرای چنان اقتضا فرمود كه امیر مظفر الدین سلطان شاه برلاس و امیر سلطان بایزید برلاس و امیر غیاث الدین شیخ ابو الفضل كوكلتاش و امیر نظام الدین احمد به رسم منغلای پیشتر روان شدند و اردوی همایون تا نیمه راه شیراز به موضع گندمان رسید.
میرزا سلطان محمد چون از وصول موكب منصور وقوف یافت، ترك محاصره شیراز گرفته عنان عجز و انكسار به صوب فرار برتافت و ملك و مال و احمال و اثقال گذاشته و دست تصّرف از باقی جهات بازداشته با معدودی از عبید و خدم و روی‌پوشان حرم به‌طرف لرستان بیرون رفت* و الحق هرچند او را مجال جدال و طاقت مقاومت نبود، ادب جانب جدّ بزرگوار و خاقان كامگار رعایت نمود. رحم اللّه امرء عرف قدره و لم یتعد طوره.
حضرت خاقان سعید مظفر و منصور معاودت فرموده به اصفهان آمد و جماعت سادات و رؤسا كه ضمنا استدعای شاهزاده نموده بودند همه را مقید ساخت و در ظاهر ساوه اواسط شهر رمضان اكثر ایشان به قتل آمدند «468» و مولانای اعظم
______________________________
(468). ر ك به دولتشاه ص 339 برای بعضی جزئیات این واقعه.
ص: 589
جامع كنوز رموز الحكم، مولانا شرف الدین علی الیزدی كه میرزا سلطان محمد او را در همه مقام به توقیر و احترام با خود می‌داشت و به سمع اشرف رسیده بود كه خدمت مولوی بر شاهزاده می‌خواند كه:
بیت
پیرند چرخ و اختر و بخت تو نوجوان‌آن به كه پیر نوبت خود با جوان دهد او می‌گفته كه آن حضرت به عراق نخواهد آمد. حضرت اعلی مولوی را استحضار نموده استفسار فرمود كه تو از كجا می‌گفتی كه من به این‌طرف نخواهم آمد. مولانا گفت شاهزاده نهالی است در چمن سلطنت به كمال اعتدال رسیده و اختری از مطلع دولت و اقبال طلوع كرده و به اوج جاه و جلال برآمده، قیاس كردم كه چنین سروی را از پای درنیاورند و چنین ماهی را به محاق احتراق مبتلی نكنند و اگر او شوخی و سركشی كند التفات نخواهند فرمود. اما آن‌كه این سخن از احكام نجوم و غیر آن از علوم گفته باشم معاذ اللّه نگفته‌ام و اگر كسی خلاف این سخن به سمع همایون رسانیده باشد،
مصرع
تهمتی باشد كه آن را بر دعاگو بسته‌اند
و میرزا عبد اللطیف در مجلس اعلی مولانا را به سخنان ناسزا برشمرد و آن حضرت مولانا را به میرزا عبد اللطیف «469» سپرد و شاهزاده به حسن تدبیر بل به محض تقدیر ملك قدیر مشار الیه را از آن غرقاب به ساحل نجات رسانید و همراه كوچیان به جانب هرات روان گردانید.
بیت
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای‌نبرد رگی تا نخواهد خدای
______________________________
(469). نسخه‌ای اضافه دارد: كه اكبر اولاد میرزا الغ بیك بود.
ص: 590
حضرت خاقان سعید قشلاق در پشاوری «470» یراق فرمود و تتمه ماه صیام در آن مقام به ادای طاعات و قضای واجبات قیام نمود و چون هلال عید از افق بخت سعید جمال جهان‌آرا به عالمیان نمود و دست عنایت ازلی ابواب سعادت لم یزلی بر روی ارباب دولت گشود. آن حضرت خاطر همایون از جشن عید و آداب آن‌روز سعید فارغ ساخت.
و پرتو التفات بر تدبیر مصالح مملكت انداخت و مدتی بود كه خدمت شیخ عبد الوهاب صدیقی از جانب حرمین شریفین به اردوی همایون آمده مطالبه وجوه اوقاف آن بقاع مبارك می‌نمود. در این ولا، رای عالم‌آرای حضرت اعلی میل آن فرمود كه رسول به‌طرف مصر ارسال فرماید و از وصول موكب آفتاب اشراق به ممالك عراق اعلام نماید و حاصل اوقاف حرمین را به آن‌جا رساند و مجددا احوال آن مقامات متبركه بازداند و حاوی اوراق كه از رسالت ولایت گیلان بازآمده بود، حضرت اعلی حكم فرمود كه به رسالت جانب مصر عزیمت نماید و نشان همایون مكمّل ساخته ایام به اتمام آن مرام قیام ننمود.
ع
دور گردون بر مراد ما كجا دارد مدار
چون مملكت مصر نسبت با سایر ممالك سالك مسالك متابعت و انقیاد حضرت صاحبقران نبود و از سلاطین آن‌جا تا زمان سلطان چقماق كسی اظهار ارادت و اعتقاد به نسبت حضرت خاقان سعید ننمود و چون سلطان چقماق امیر جیجكبوقا را فرستاد به حقیقت راه آن مملكت بر اعیان این بلدان گشاد و چند نوبت ایلچیان آن حضرت رفتند و برحسب ارادت بازآمدند. در این وقت كه سلطان آفاق به
______________________________
(470). حبیب السیر: نسادری (ج 3 جزء 3 ص 138)، دولتشاه ص 407: فشارووری و 330: فشارودمن اعمال ری. در معجم البلدان ج 2 ص 894 بشاویه را از رساتیق ری شمرده است و به قول لیسترینج ص 216 این رستاق فشاویه كنونی است و به ظاهر همین است پشاوری مذكوره متن.
ص: 591
ممالك عراق فرمود و عنایت ملك خلایق كفایت مهمات فارس و عراق نمود، آن حضرت را میل آن شد كه قاصدی به جانب مملكت مصر روان فرماید و از نهضت رایت همایون اعلام نماید و آن حضرت را در تحریر نشان سلطان مصر و رعایت ناموس سلطنت و ملاحظه یوسون محبت و مودت اهتمام تمام بود و نخست می‌فرمود كه صورت نشان به تركی و فارسی نویسند و امرا احتیاط نموده به موقف عرض رسانند و آن را عربی ساخته به مجلس همایون آورند و در حضور امرا و وزرا و افاضل و موالی و اماثل و اهالی خوانده مضمون آن بازنمایند و اگر محل مناقشه باشد تغییر كرده هرنوع كه قرار یابد منشی تحریر نماید و چون مكمّل شود، آن حضرت مهر بر روی نشان فرماید و چون این نوع احتیاط در نشان مصر واقع باشد، قلم شكرین رقم میل آن نمود كه چشمه نوشین دوات را به نبات مصری نشان عربی شیرین‌بیان سازد و موسی‌آسا آثار ید بیضا به سحرانگیزان مصر جامع انشا نماید و صورت نشان این است:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم شاهرخ بهادر دین الی المقام العالی الاشرفی الأعظمی الأمجدی المجاهدی المرابطی العاملی العادلی البّاذلی الملك الظاهر چقماق بیك افاض اللّه تعالی علیه بره و احسانه و رفع فوق الفرقدین شانه.
بعد حمد اللّه الذی تلألأ دلائل وجوده علی و جنات الكائنات و شهد بوحدانیته رصف صفوف المكّونات یكرّم عباده بمواهب الحسنات و هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ «471» و الصلوة علی من اوتی بالمعجزات الباهرات و علی آله و اصحابه النّجوم الزّاهرات ننهی الیكم فنون التحیات الزاكیات و التسلیمات الوافیات عن فرط المودة و الأتحاد و كمال المحبة و الوداد.
______________________________
(471). سورة الشوری 25.
ص: 592
شعر
قصة الشوق لا انفصام لهافصمت ههنا لسان مقال «472» و قد انتصبت الرایات المنصورة الآیات و ارتفعت الأعلام المسعودة الأعلام لضبط ممالك العراق و استهوت طوائر الأشتیاق و استدعت ضمائر الوفاق الی استعلام احوالكم و استخبار سعادة آمالكم ثم الذی تعلم به انّ بعض اوقات الحرمین الشریفین زادهما اللّه تعالی توقیرا و احتراما فی ممالكنا المحروسة و ما یحصل منه فی كل سنة یذهب به الیهما و قد تكاثر الأخبار و توافر الآثار انه لم یصل منه شی‌ء كما ینبغی الی الفقراء المستحقین. بناء علی ذلك ارسلناه الیكم المولی الأعظم الفاضل الكامل، اسوة الحذاق، كمال الملة و الدین عبد الرزاق، بلغه اللّه تعالی اعلی مدارج الأستحقاق خلف قاضی حضرتنا و امامنا المقّرب بین یدینا و امامنا لتأمروا اهل الحرمین الشریفین ان یعیّنوا رجلا صالحا یعرفه هذا المولی المرسل و یجی‌ء ذلك الرجل الصالح كل سنة و یذهب بالحاصل من الوقف المذكور و یوصل الی مصارف الوجوب و مظان الأستحقاق ممّن له حقّ فیه و ثبت له الخلّاق و ینبغی ان یكون علی القاعدة المستّمره ابواب المكاتبات العالیة مفتوحة و مسالك المراسلات مسلوكة و الباقی من الأحوال و الأقبال مفوّض الی تقریر المولی الأعظم المشار الیه بلّغكم اللّه الی اسنی المطالب و انجح المقاصد و المآرب و اصدرنا ذلك فی اواسط ذی القعدة الحرام لسنة خمسین و ثمانمایه وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی «473» رب اختم بالخیر و العاقبة الحسنی.
و سلطان عالی شان معز السلطنه و الدین میرزا سلطان ابو سعید گوركان كه شرح سلطنت و مدت دولت او خواهد آمد- ان شاء اللّه- حاوی اوراق را در هشتصد و
______________________________
(472). دیوان حافظ طبع خلخالی 156.
(473). سورة طه 47- در یكی از نسخ در میان سطور اخیره بیاضی امرود نما دارد و گردش خطّ سرخ كشیده است. گویا مقام مهر را نشان داده.
ص: 593
هفتاد طلبیده از نشان مصر و شرح احوال استفسار نمود و نشان را دیده محل مهر احتیاط فرمود و فرمود كه نشان را فارسی كنند و صدر مرحمت نشان، شرف جهان، مولانا جمال الدین عبد الرحیم (474) نشان را پارسی كرده به عرض رسانید و مضمون را به یوسون مناسب گذرانید.
و در این ایام كه حضرت خاقان سعید در ری بود فرمان جهان‌مطاع نفاذ یافت كه امرای عظام: امیر مظفر الدین سلطان شاه برلاس و غیاث الدین امیر شیخ ابو الفضل كوكلتاش و امیر نظام الدین احمد به‌طرف میرزا سلطان محمد رفته او را دلالت نمایند تا به اردوی اعلی آید و اگر تأخیر و تعلّل ننماید، امرا عذر او را مسموع ندارند و شاهزاده را عنان گرفته به درگاه عالم‌پناه آرند و عنایت نامه در صحبت شاه محمود یساول پیشتر ارسال نمودند و امرا متعاقب عزیمت نمودند و بر دیگران سابق و بر همگنان فائق امیر شیخ ابو الفضل متوجه شد. با شاهزاده ملاقات كرد و از روی اخلاص و نیكو بندگی سخنان سودمند و نصایح دلپسند به عرض رسانید و به فنون لطایف شاهزاده را مایل گردانید كه به بارگاه سلاطین‌پناه آمده عذر گذشته خواهد و تدارك تقصیر نماید و حضرت خاقان سعید تا آخر ذی الحجه در منزل قشلاق «475» بود و گاهی از درد معده شكایت می‌نمود. اما به هیچ‌وجه اثر ضعف در بشره میمون و طلعت همایون واضح و لایح نبود.

ذكر واقعه حضرت خاقان سعید مغفور و رحلت از دار غفلت و غرور به جنت‌سرای بهجت و سرور

مالك ممالك ابداع و انشا به منشور یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ طغرای كل شی ان مولانا جمال الدین عبد الرحیم صدر پسر مولانا جلال الدین لطف اللّه مذكور در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 197.
______________________________
(475). نسخه: در منزل قشلاق ری اقامت فرمود و مزاج همایون بر نهج صحت و سلامت مستقیم بود (به‌جای در منزل قشلاق بود).
ص: 594
هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ «476» بر ناصیه هر آفریده خواهد كشید و شربت مرّ المذاق فراق به موجب كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ «477» از جام حمام به كام و ناكام می‌باید چشید.
طراوت بهار بقا و نسیم حیات‌بخش زندگانی به كسافت فنا و آسیب تندباد خزانی مقرون است و جام نشاط عمر گرامی به شراب تلخ ناكامی لباب مشحون.
بیت
خوش است عمر دریغا كه جاودانی نیست‌بس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست هرچند كه واقف خبیر از تحریر این تقریر و هوشمند لبیب از تشبیب این تسبیب داند كه حال چیست و مقصود از این قصه كیست، اما شرح احوال و بیان واقعه از روی اجمال آن است كه حضرت خاقان سعید چون خاطر خطیر و ضمیر عالمگیر از تدبیر مهمّ میرزا سلطان محمد جمع فرمود و صورت نصرت و ظفر در آینه مقصود به خوبتر وجهی روی نمود چنانچه مجددا ممالك هفت كشور و اطراف بحر و بر در قبضه اقتدار امرای كامكار قرار یافت و انوار مرحمت آن حضرت به‌سان آفتاب جهانتاب بر مشرق و مغرب عالم تافت و در بسیط بلاد بساط عدل و داد به نوعی انبساط داد كه همه‌كس چون آفتاب طشت پر زر از باختر به خاور می‌برد و از بیم تعرّض بی‌باكان ذره‌ای غم نمی‌خورد.
بیت
می‌رود یك‌تنه از عدل تو خورشید فلك‌قاف تا قاف جهان طشت زرافشان بر سر
______________________________
(476). سورة القصص 88.
(477). آل عمران 185.
ص: 595
[و اطراف جهان چنان معمور و آبادان كه جغد از بی‌جایگاهی همه‌جا شكایت می‌نمود.
چنان به دولت عدل تو شد جهان معموركه جغد در همه عالم نیافت ویرانی] «478» در این ولا، نقصان عین الكمال نمود و سپهر بی‌مهر خدنگ بلا از كمان جفا گشود و آفتاب دولت كه از اوج جلال تافته بود، روی به زوال آورد و اسباب سلطنت كه در غایت كمال ارتباط یافته میل انتقال كرد.
شعر
اذا تمّ امردنا نقصه‌توقع زوالا اذا قیل تمّ و شرح واقعه جانسوز و بیان حادثه غم‌اندوز آن است كه حضرت خاقان سعید عازم قلعه طبرك «479» شده احرام زیارت مقابر اكابر بست و صباح نوروز بر استر گردون پیكر نشست و چون توسن ایام آغاز بدلگامی كرده بود، استر راهوار بر عادت روزگار راه سركشی پیش گرفت و به سبب اثر ضعف كه هنوز در مزاج همایون بود قوّت ماسكه به امساك و نگاه داشتن عنان چون دولت جهان وفا نمی‌نمود، آن حضرت را از ركوب استر فلك نهاد ملالت روی داد. اختاچی تقدیر كه مركبان آسمان و زمین منقاد و زبون زین تعیین اوست محفه پیش كشید و آن حضرت در محفه درآمده اندك مسافتی قطع كرده درد معده كه معتاد بود قوی گشت و مرض صعب مستولی شد و حضرت غفران مآل به ادای شهادتین اشتغال نموده
______________________________
(478). [اضافت یكی از نسخ].
(479). ر ك به لیسترینج ص 216 به بعد- در حبیب السیر (ج 3 جزء 3 ص 138) برین زیادتی دارد و گفته است كه صباح یك‌شنبه 25 ذی الحّجة سنه 850 موافق اول روز نوروز پادشاه شراب مخلّصه آشامیده پای در ركاب ... آورده عزیمت زیارت مراقد مشایخ قلعه طبرك نموده عنان یكران بدان طرف انعطاف داد.
ص: 596
مراجعت فرمود و پیش از وصول به بارگاه جهان‌پناه شهباز عمر ودیعت حیات بازداد و بلبل روح به گلشن ریاض علوی فرستاد و روح پاك پادشاه هفت كشور به ذروه نه فلك رسید و از سرای سپنج و منزل عنا و رنج به حدایق قدس و بساتین انس خرامید.
افاض اللّه علیه شآبیب الغفران.
شعر
قضی الحق بین النّاس حكما لحكمه‌تنال بها الزّلفی و وصل مؤبد
[و لو كان انسان یدوم له البقاتذكر حبیب اللّه ما مات احمد] «480» كجا شد آن شوكت سلطنت و جهانداری و كی بود آن قوت دولت و كامكاری. فروغ طلعت آفتاب سیما مانع قضای آسمانی نشد و شكوه افسر فلك‌فرسا دافع تقدیر ربانی نگشت. جهان از هول این واقعه حیران ماند و گردون از هیبت این مصیبت سرگردان گشت و در تاریخ این الم، طفل گریان قلم صورت واقعه بر صفحه ایام نگاشت و به خامه گوهربار این در آبدار در گوش روزگار یادگار گذاشت.
قطعه
پادشاه ربع‌مسكون خسرو صاحبقران‌شاهرخ سلطان كه نامش ملك را آیین بود
______________________________
(480). به‌جای این بیت در یكی از نسخ:
فلو كان فی الدنیا بقاء لساكن‌لكان رسول اللّه فیها مخّلدا
ص: 597 سال تاریخ وفات او به ری كردم حساب‌گر حساب «ك ه» نبود «سنه خمسین» بود «481» و این واقعه صباح یك‌شنبه بیست و پنجم ذی حجه، موافق اول روز فروردین‌ماه جلالی در ری وقوع یافت.*
مصرع
هفتاد و دو سال عمر آن حضرت بود
پنجاه سال بر سریر سلطنت و مستقر خلافت آیین جهانگشایی و قوانین فرمانروایی به عالمیان نمود. جهان را به عدل و داد و تعمیر بلاد و توفیر عباد معمور و آبادان فرمود. از سرحد چین تا نهایت مصر و روم و از اقصای تركستان تا پایان هندوستان تابع فرمان او بودند و امثله و احكام همایون را امتثال و انقیاد می‌نمودند و معارك و مهالك كه به كرّات و مرّات در اطراف ولایات مرتّب و موصوص شد.
همیشه آن حضرت بر وفق وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ «482» به فتح و نصرت مؤید و مخصوص گشت و در هیچ مصاف مقهور و مغلوب نشد و در هیچ معركه مكسور و منكوب نیامد و اوقات همایون و ساعات میمون بعد از ادای مفروضات و قضای مستحبّات به ضبط مهمات ملكی مصروف بود و زمام اهتمام به صوب مصالح دین و دولت انعطاف می‌فرمود و پیوسته پیرامون مجلس عالی افاضل موالی و اماثل اهالی حاضر بودند و در فواصل اوقات و فواضل ساعات به مباحثه علوم دینیه و مذاكره فنون یقینیّه و قراءت كتب تفسیر و حدیث و فقه و تواریخ اشتغال می‌نمودند و آن حضرت در سفر و حضر ایام بیض و سرماهها الّا ما شاء اللّه روزه می‌داشت و هر هفته شب دوشنبه و پنج‌شنبه و جمعه حافظان خوش الحان به تلاوت كلام ملك علام مشغول
______________________________
(481). [سنه خمسین از لحاظ عدد برابر است با 875 كه اگر ك و ه- 25 از آن كم شود سال 850 به دست می‌آید. ماده تاریخ مرگ او را «شمشیر» هم گفته‌اند.]
(482). سورة آل عمران 13.
ص: 598
بودند و چون بلبلان هزاردستان به حسن ادا و صد گونه نوا هوش از سر صاحبدلان می‌ربودند و مداومت آن حضرت بر نماز چاشت و اوابین لازم و دائم بود و از جمیع ملاعب و ملاهی و محارم و مناهی اجتناب و احتراز می‌نمود.
القصّه چون آن حضرت از دار محنت و غرور به جنت‌سرای سرور خرامید.
آن‌روز تا شب از عامه مردم نهان ماند و چون شب درآمد:
بیت
شب آمد چه شب اژدهای سیاه‌فروبسته ظلمت پس‌وپیش شاه
شبی سخت بی‌مهر و تاریك چهربه تاریكی اندر كه دیده است مهر
فروبسته لبها به مسمارهاستاره گره بسته بر كارها و آن حضرت را هفت پسر بود. چنانچه در آخر جلد اول مفصّل است:
میرزا الغ بیك گوركان، میرزا ابراهیم سلطان، میرزا بایسنغر، میرزا سیورغتمش، میرزا محمد جوكی، جان اغلن، باردی این دو پسر، در آن صغر به عالم دیگر رفتند و باقی اولاد امجاد صاحب درگاه و بارگاه و لشكر و سپاه و امرا و دیوان و حكم و فرمان شدند و چهار فرزند دولتمند، هم در زمان آن حضرت به سرای آخرت رحلت نمودند و از ایشان فرزندان ماندند.
از میرزا ابراهیم، سلطان عبد اللّه در تخت فارس و از میرزا بایسنغر: میرزا علاء الدوله و میرزا سلطان محمد و میرزا ابو القاسم بابر و از میرزا سیورغتمش: میرزا سلطان مسعود و میرزا قراچار و از میرزا محمد جوكی: میرزا محمد قاسم و میرزا ابا بكر.
و آن حضرت ولایات كه سیورغال شاهزادگان مرحوم بود همه را به فرزندان ایشان عنایت فرمود. چنانچه در زمانی كه صورت واقعه روی نمود، از فرزندان صلبی غیر میرزا الغ بیك گوركان كسی دیگر در حیات نبود و دو دختر كه فرزندان میرزا محمد سلطان: میرزا یحیی و میرزا محمد جهانگیر در عقد ازدواج داشتند و دو حرم محترم: گوهرشاه آغا و آق‌سلطان آغا.
ص: 599
و از آن حضرت خزاین و دفاین جواهر و لآلی و طلا و نقره مسكوكه و غیر مسكوكه و خزانه كتب و خزانه جامه و فراشخانه و جیباخانه از جیبا و جوشن و زره و خود و باقی اسباب محاربه و مقاتله بسیار ماند و غانات «483» اسب و شتر و گوسفند و لشكری بی‌عدّ و سپاهی بی‌حدّ و غلامان و كنیزكان فراوان بودند و متروكات آن حضرت به موجبی كه در دفاتر مثبت و محرز است و پیش محاسبان و اصحاب وقوف محقّق و مقرّر و در روز تحریر نقل از دفترخانه همایون آورده ثبت نمود براین موجب است:

تفصیل متروكات حضرت خاقان سعید كه در روز واقعه ضروری موجود بود این است‌

[در نسخ نانوشته مانده]
و در روز واقعه، از شاهزادگان میرزا ابو القاسم بابر بهادر و میرزا عبد اللطیف و میرزا خلیل سلطان فرزند میرزا محمد جهانگیر «484» كه نبیره دختری آن حضرت بود در اردوی اعلی حاضر بودند و از عظمای امرا غیر از امیر پیر لقمان برلاس كسی دیگر نبود. چه مجموع امرا جهت آوردن میرزا سلطان محمد رفته بودند و مهد علیا گوهرشاد آغا كه بلقیس زمان و زبیده دوران بود، نظر بر استرضای فرزند سعادتمند میرزا الغ بیك، كسی پیش میرزا عبد اللطیف فرستاد و پیغام داد كه حضرت خاقان سعید از میان رفت و ایل و الوس سری و سروری ندارند. ترا پایمردی می‌باید نمود و مردم را دستگیری كرد. میرزا عبد اللطیف ملتمس مبذول داشت. روز دیگر صباح صیحه صبح محشر و فزع اكبر در عالم اصغر ظاهر شد و ندبه و نفیر و نوحه امیر و وزیر و صغیر و كبیر گوشواره كنگره ایوان كیوان گشت. چتر عقاب سیما را كه با شهباز فلك سر فرونیاوردی پیرایه زاغ ماتم‌زده دادند. تاج با ابتهاجش چون از سر
______________________________
(483). غانه بر وزن و معنی خانه (انجمن آرای ناصری).
(484). در نسخ سفید مانده.
ص: 600
حسرت دور شده بود مانند خلخال خوبان در پا افكندند. مراكب جنائب را دنبال چون كاكل تركان مست بریدند و چون غالیه ایشان نیل مصیبت بر روی كشیدند.
زینهایی كه به كواكب ثواقب جوزا و عقود عنقود ثریا مرصّع و ملمع بود واژگونه بر اسبان نهادند. ماهرویان چون شب پلاس كبود پوشیدند و روز آن بود و خورشید عذاران چون سایه بر خاك نشستند و جای آن داشت.
میرزا عبد اللطیف از برانغار به پای طوق آمد و اكثر لشكر پیش او جمع شدند و میرزا ابو القاسم بابر با خواص ملازمان متوجه صوب خراسان گشت و میرزا خلیل سلطان، به موافقت میرزا ابو القاسم بابر، عزیمت نمود و چون اردو بازار بر رهگذر واقع بود مردم ایشان دست به غارت برآورده بر سبیل دست‌انداز هركس چیزی ربودند و لشكر از حیّز ضبط و مهمات از مركز ربط بیرون رفت و از چپ و راست نفیر عام برخاست. میرزا عبد اللطیف گرد اردو برآمده چند كس را سیاست نمود و آتش فتنه را كه اشتعال یافته بود تسكین داد و آن روز تا شب به ضبط و دارایی سپاه اشتغال داشت و صورت جهانداری بر لوح اندیشه می‌نگاشت.
روز سیم نعش مغفرت‌مآب را در محفّه نهاده عازم خراسان شدند و تیر خروش و زاری از نشانه مهر و هدف سپهر بگذشت. فتنه خفته چون چشم نرگس دیده به شوخ‌چشمی بازگشاد و عدل معتدل مزاج سر ضعف و ناتوانی بر زانوی حسرت نهاد. اركان جهان متزلزل شد و اساس عالم مختل گشت.
بیت
او كوه حلم بود كه برخاست از جهان‌بی‌كوه كی قرار پذیرد بنای خاك و میرزا عبد اللطیف روز اول كه صورت واقعه هایله روی نمود، قاصدی به جانب سمرقند پیش میرزا الغ بیك ارسال فرمود. و چون لشكرهای جهان بی‌سروسامان یك دو منزل به‌طرف خراسان روان شدند، جمعی مردم شریر فتنه‌انگیز به میرزا عبد اللطیف رسانیدند كه مهد علیا گوهرشاد آغا به اتفاق ترخانیان
ص: 601
قصد غدری دارند و شاهزاده در اصل طبیعت متلون مزاج بود و محبت مهد علیا نسبت به میرزا علاء الدّوله معلوم داشت، به حكم من یسمع* یخلّ پرتو هرسخن كه از شاهراه السنه و افواه بر پیشگاه خاطر آگاه تابد و قوت سامعه علت مانعه آن نیاید هر آینه در آینه خاطر صورت تردّد روی نماید و كلك اندیشه نقش آن بر لوح ضمیر به وجهی دیگر آراید. بنابرآن میرزا عبد اللطیف به غایت متوهم و متفكر شد و جمعی مفسد محل خباثت یافته او را بر آن داشتند كه مهد علیا و ترخانیان امیر نظام الدین احمد را غارت عام كرده تمام مردم كه از ایشان متوهم بود بند فرمود و این صورت سلخ ماه ذی حجه میان خوار ری و سرخه سمنان روی نمود و میرزا عبد اللطیف، بعد از فراغ خاطر، به بلده سمنان فرمود و آن‌جا
بیت
ماه محرم به خیر غرّه غرا نمودشاهد رعنای شهر زلف مطرا نمود و چون حضرت خاقان سعید را ممالك جهان در تحت فرمان بود، فرزندان گرامی در اطراف ممالك هرجا یكی نافذ فرمان می‌بود. میرزا الغ بیك بر سریر مملكت ماوراء النهر و تركستان در كمال استقلال تمكن داشت و مملكت روی زمین را ملك خود می‌پنداشت و میرزا علاء الدوله كه در دار السلطنه هرات بود گنجهای جهان تصرف نمود و دعوی انا و لا غیری سمیر ضمیر او بود و میرزا سلطان عبد اللّه در ملك فارس اساس سلطنت بنیاد نهاد و ابواب عدل و داد بر جهانیان گشاد و میرزا سلطان محمد اگرچه بی‌یراق و استعداد شده بود كسی دیگر در خاطر او خطور نمی‌نمود و میرزا ابو القاسم بابر بر سلطنت عالم خود را مسلم می‌دانست و در آن باب سعی و اهتمام نمود به آنچه توانست و میرزا عبد اللطیف اردوی اعلی را سر كرده پروای كسی نداشت و خیال استقلال بر لوح اندیشه می‌نگاشت و از اولاد و احفاد میرزا سیورغتمش جمعی در ولایت كابل و غزنین و آن سرزمین بودند و به چوگان همت كوس سلطنت از میدان همگنان می‌ربودند.
ص: 602
اكنون قرار با قلم گوهرنثار آن است كه احوال شاهزادگان گرامی سال به سال به تفصیل و اجمال بازنماید و هرچه باید و شاید گفته‌اید. ان شاء اللّه تعالی.
مصرع
از عنایات الهی چشم می‌دارم مدد مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج‌4، ص: 603